خدایا
از هر خطای من از سوی تو عطایی ست
از تو رو سفیدی و از من رو سیاهی..
اشک بنده ات تو را شرمسار میکند
و بر ما خشم تو هیچ اثری..
فکر نکنم بتوان اسمش را گذاشت شعر!
خدایا
از هر خطای من از سوی تو عطایی ست
از تو رو سفیدی و از من رو سیاهی..
اشک بنده ات تو را شرمسار میکند
و بر ما خشم تو هیچ اثری..
فکر نکنم بتوان اسمش را گذاشت شعر!
من همانم،همان از سر تا پا گناه
دعاهایم نمی شود حاجت روا
که شاید هم به خشم آیی از این نوا
منم آن گدای مسکین و درمانده
و اغلب،ز غافله جا مانده
اندک نظری کن به من،یا رب
من تشنه دیدن رخ آن یارم
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شعری نو پا از بنده
جمعه شب نوشتم
برای آنکه میتپد دل برایش!